تقدیم به مادر خوبم
سلام مادرجون... امیدوارم حالتون خوب باشه... میدونم نمیتونید به این کلبه درویشی سر بزنید اما خوب شاید درخت که این مطلب و خوند بهتون بگه که چی نوشتم... امروز وقتی سوار ماشین درخت شدم، دیدم داخلش یه کاسه پر از آلبالو و آلو هست... همه شون انگار داشتن بهم چشمک میزدن، از درخت پرسیدم اینا چیه....؟ گفت اینا رو مادرشوهرت فرستاده برای عروس خشگلش... صبح منو مجبور کرده همه اینا رو از درخت توی حیاط برای تو بچینم... با شنیدن این حرف خیلی خوشحال شدم... واقعا چطور میتونستم جواب این محبت ساده و صادقانه شما رو بدم؟ با اشتهای زیاد شروع به خوردن شون کردم، شاید باورتون نشه اما تا حالا به عمرم آلبالویی به اون خوشمزگی نخورده بودم... انگار طعمش مال یه جای دیگه بود... میدونم علتش چی بود... چون از صمیم قلب شما هدیه شده بود و متعلق به سرزمین قشنگ قلب تون بود... واسه همین هم عطرش هم مزه ش با همه میوه ها فرق داشت...
مادر قشنگم... امیدوارم بتونم شایسته این همه صفا و صمیمیت شما باشم... خیلی دوستتون دارم... دیشب تو خوابم اومده بودین... بغلم کرده بودین و مرتب نوازشم میکردین... منم روی پاهاتون خوابیده بودم و میخندیدم... خیلی خیلی عاشقتون هستم... صورت ماهتون و از دور میبوسم و براتون آرزوی سلامتی و عمر طولانی دارم تا بتونیم زیر سایه محبت تون همیشه موفق باشیم...!
:: بازدید از این مطلب : 839
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0